دردا که سوخت آتش سوزنده جان تو
پژمرده شد ز جور فلک بوستان تو
کوتاه بود اگرچه تو را عمر در جهان
شد جنت ارم وطن جاودان تو
از صولت شهادت تو شیر مرد خرد
گشتند سربلند همه دودمان تو
هرکس شنید قصه جان دادن تو را
بگریست همچو ابر بهار از خزان تو
سردار اسعد آن یل فاتح اگر که بود
می داد بوسه ها به سر و بازوان تو
زین پس خورند ایل به هنگام حل و عقد
سوگند ها از روی ارادت به جان تو
عشقی که داشتی پی ایثار جان خویش
اینک به سیرعرش شده نردبان تو
سیل سرشک گشته ز چشمان ما روان
خم گشت چون که قامت سرو روان تو
محدوده ی زمین چو برای تو تنگ بود
بی حد و مرز کرد خدا آسمان تو
پیوسته ای به حق که شدی دوستدار خلق
حبلالمتین او کنون ریسمان تو
این داغ جانگداز که بیگانه را بسوخت
یا رب چهها کند به دل دوستان تو
ایزد خواست اسوه شوی در میان ما
این گونه سخت و صعب نمود امتحان تو
شعر و چکامه ها بسرایند بعد از این
و ز بر کنند همچو دعا داستان تو
غمنامه سیاوش شهنامه تازه شد
کو آن حکیم طوس که جوید نشان تو
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق »
حافظ در این حدیث بود ترجمه مان تو
رهبر تورا شهید بخوانده است و بس بجاست
صد مرحبا به این پدر قدردان تو
تنها محمد از غم تو سوگوار نیست
کشور شده است یکسره مرثیه خوان تو
سراینده دکتر محمد برزویی شهرکرد چهارمحال و بختیاری
بدون دیدگاه